علوم سیاسی
علم سیاست 
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان علوم سیاسی و آدرس reality2010.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





روابط ايران و عربستان در دوره پهلوي

ایران و عربستان دو قدرت بزرگ منطقه خلیج فارس هستند که بررسی روابط این کشور و نقش آنها در تحولات و رویدادهای این منطقه از اهمیت بسیاری برخوردار است.

ایران در اوایل قرن چهاردهم هجری دچار تحول سیاسی گردید؛ رضاخان که در سال 1299ه.ش توانسته بود قدرت را به دست بگیرد، در سال 1304ه.ش سلسله قاجار را منقرض نمود و خود تخت پادشاهی را بر سر نهاد و سلسله پهلوی را پایه­ریزی نمود. از طرف دیگر عربستان نیز در همین دوران دارای تحول شد؛ عبدالعزیز بن عبدالرحمن بن فیصل بن ترکی در سال 1300ه.ش (1912م) حکومتی را در نجد پایه­ریزی کرد و خود را سلطان نجد و ملحقات آن نامید؛ وی همچنین در سال 1304ه.ش به قسمت حجاز نیز حمله برد و توانست پادشاه حجاز ملک­علی را شکست دهد و با سرنگونی دولت هاشمیه (شریف حسین و فرزندانش) تقریبا تمام عربستان امروزی را تحت سیطره خود درآورد. این کشور جدید ابتدا «پادشاهی حجاز و نجد و ملحقات آن» نامیده شد و در سال 1351ه.ق برابر با 1932م، با کامل کردن حکومت سعودی­ها بر کل شبه جزیره، به عنوان پادشاهی عربی سعودی نامگذاری گردید.

بنابراین می­توان گفت در ابتدای قرن چهاردم هجری شمسی دو حکومت جدید در دو کشور مهم منطقه خلیج فارس به وجود آمدند که روابط این دو کشور نیز به همین خاطر از سر گرفته شد. روابط این دو کشور از آن زمان تا کنون فراز و نشیب­های فراوانی را طی کرده است؛ به طوری که گاهی به خاطر مسائل منطقه­ای و فرهنگی و مذهبی و سیاسی در مقابل یکدیگر ایستاده­اند که حتی به قطع رابطه نیز منجر شده­است و گاه به علت منافع مشترک و تامین امنیت و رویارویی با چالش­های منطقه­ای ناگزیر به کنار گذاشتن اختلافات فرهنگی و مذهبی شدند و با یکدیگر متحد گشتند.

این مقاله به بررسی روابط ایران و عربستان از اوایل قرن چهاردهم هجری شمسی تا پایان سال 1320ه.ش (سال برکناری رضاخان از سلطنت) می­پردازد.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:, ] [ 9:23 ] [ موسی الرضا ]

اصطلاح اَمپـِریالیسم

(به فرانسوي: Impérialisme)‏ خود از واژهٔ قدیمی‌تر empire(امپراطوري) آمده است. از واژهٔ امپریالیسم تعاریف گوناگونی بدست داده شده‌است:

*امپریالیسم به نظامی گفته می‌شود که به دلیل مقاصد اقتصادی و/یا سیاسی می‌خواهد از مرزهاي ملی و قومی خود تجاوز کند و سرزمین‌ها و ملتها و اقوام دیگر را زیر سلطه خود درآورد.

*سیاستی که مرام ویي بسط نفوذ و قدرت کشور خویش بر کشورهای دیگر است.

*رژیمی که بر اثر از میان رفتن خرده سرمايه داري داخلی و پدید آمدن تراستهاو كارتلها دچار تورم تولید و کمبود مواد خام شود و برای به‌دست آوردن مستعمره و بازار به دیگران تجاوز کند.

*این واژه در مفهوم امروزی به معنای كنترل کشوری از سوی كشور دیگر بکار می‌رود؛فرايند تحمیل اداره کشوری بر کشور دیگر. مثلاً گاهی گفته شده‌است نظارت آمريكا بر کشورهای خاورميانه امپریالیسم آمریکایی است.

*امپریالیسم عنوانی است برای قدرتی (یا دولتی) که بیرون از حوزهٔ ملی خود به تصرف سرزمین‌های دیگر پردازد و مردم آن سرزمین‌ها را به زور وادار به فرمانبرداری از خود کند و از منابع اقتصادی و مالی وانسانی آنها به سود خود بهره‌برداری کند.

امپریالیسم فقط به معنای تصاحب قلمرو ارضی کشورها نیست بلکه به نحو گسترده‌تری با کسب کنترل سیاسی و اقتصادی بر مردم و اراضی، خواه با نیروی نظامی و خواه با ابزارهای زیرکانه تر، مرتبط است. موضوع امپریالیسم سیاست و شیوه‌های دولتی است که غالباً با ابزارهای اقتصادی، قدرت و سلطهٔ خود را گسترش می‌دهد.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, ] [ 1:20 ] [ موسی الرضا ]

سوسياليسمsocialism

اصطلاح سوسياليسم از واژه فرانسوي «سوسيال» به معناي اجتماعي اخذ شده است. فرهنگ آكسفورد در تعريف اين واژه مي نويسد: «نظريه يا سياستي كه هدف خود را مالكيت يا نظارت كل اجتماع بر ابزار توليد (سرمايه، زمين، دارايي و غيره) در جهت تأمين منافع همگاني قرار مي دهد، و يا از اين مالكيت و نظارت حمايت مي كند».بطور خلاصه سوسياليسم در صدد اجتماعي كردن ابزار توليد است اهميت و ويژگي اساسي اين مكتب عمدتا اقتصادي در جنبه سلبي و انتقادي آن نهفته است سوسياليسم اصولا در مقابل تعاليم فرد گرايانه ليبراليسم اقتصادي و سرمايه داري قرار مي گيرد و بر خلاف اين مكاتب كه بر فرد و منفعت فردي اهتمام دارند اين انديشه بر جمع گرايي و سود همگاني تاكيد دارد هر چند امروزه از جاذبه رويايي سوسياليسم به عنوان يك مكتب مستقل كاسته شده است اما هنوز هم به ويژه از حيث تئوريك و در جنبه نقدي و از جهت تاثيراتي كه بر روند مدرنيته غربي داسته است داراي اهميت و قابل مطالعه است مهمترين عنصر مشترك نظريه هاي سوسياليستي تكيه بر برتري جامعه و سود همگاني بر فرد و سود فردي است. از جهت تاريخي: سوسياليسم طغياني است بر ضد فردباوري و ليبراليسم اقتصادي عصر جديد. سوسياليسم نفي اين نظريه است كه پيگيري نفع فردي -چنان كه هواداران سرمايه داري ادعا مي كنند- خود به خود به نفع اجتماعي مي انجامد، بلكه عقيده اين مكتب، دخالت اكثريت و دولت، در مقام نماينده اكثريت، مي تواند نفع عمومي را از دستبرد افراد در امان دارد. بعضي ريشه هاي سوسياليسم را تا نخستين نظريه هاي اخلاقي و ديني مشوق برابري و همكاري اجتماعي و يا آرمانشهر افلاطون، به گذشته مي برند اما سوسياليسم جديد، در واقع فرآورده مستقيم انقلاب صنعتي است. سوسياليسم يك ايدئولوژي شورنده عليه پيامدهاي شوم انقلاب صنعتي براي اكثريت جامعه بويژه پرولتارياست. مهمترين مؤلفه مشترك تمامي نظريه هاي سوسياليستي، اهتمام آنها بر ترجيح جامعه بر فرد و فراتر نهادن سود همگاني بر سود فردي است. از اين رو لبه تيز انتقاد سوسياليست ها به سوي « مالكيت خصوصي» به عنوان اساسي ترين مؤلفه سرمايه داري بوده است. از اين رو مالكيت خصوصي ابزار توليد را سرچشمه تمامي مفاسد و بيدادگري ها و نابرابري هاي زيان خيز اقتصادي و اجتماعي مي دانند. به همين خاطر اين تفكر در مقابل «آزادي» بر اصل «برابري» تأكيد مي كند. سوسياليسم معاصر در مقابل بعضي شالوده هاي اساسي مدرنيسم مثل فرد گرايي و اقتصاد صنعتي و سرمايه سالار پديد آمده است اين مكتب با فرديت انسان و آزاديهاي اقتصادي ليبرالي و سرمايه سالارانه موافق نيست و فرد را به مثابه عضوي از پيكره جامعه و نه در برابر آن مي نگرد پس سوسياليسم و جامعه باوري در واقه شورشي است بر ضد فرد گرايي و جلو ه هاي اقتصادي آن يعني ليبراليسم اقتصادي و كاپيتاليسم . يكي از اصول و عناصر سوسياليسم تفكرات فرامليتي ( انتر ناسيو ناليستي )و گونه اي از تمايلات انسان گرايانه و اومانيستي بوده است ( اومانيسم جمع گرا). بيشترين انتقاد مخافان سوسياليسم متوجه كاهش منزلت فرد و فرو نشاندن انگيزه هاي شخصي براي شكوفايي اقتصادي و زمينه سازي براي تمركز گرايي و گاه استبداد و سرمايه داري دولتي است در نهايت سوسياليسم هم نتوانست به اهداف خود دست يابد معمولا از سرگذشت سوسياليسم در اروپاي شرقي و شوروي به عنوان شاهدي بر اين بن بست ها ياد مي شود از همين روست كه سوسياليسم در اروپاي غربي همت خود رامصروف آشتي دادن وآميختن دموكراسي و آزاديهاي فردي با مسئوليت اجتماعي كرده است. ( عبد الرسول بيات و جمعي از نويسندگان , فرهنگ واژه ها , ص 347تا 353وداريوش آشوري , دانشنامه سياسي , تهران: مرواريد , 1373, ص 204و 205) .
ادامه مطلب:


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ شنبه 30 بهمن 1391برچسب:, ] [ 22:30 ] [ موسی الرضا ]

سكولاريسم (secularism)

 واژه‏اى انگليسى است و از ريشه‏ى لاتين [seculum] به معناى يك برهه‏ى زمانى معين، گرفته شده است

فرهنگ نشرنور، در بيان واژه‏ى [secular] مفاهيم غير مذهبى، غير روحانى، عرفى، دنيوى و مادى را مى‏آورد.
براى سكولاريسم، تعاريف متعددى ارايه شده است كه برخى ناظر به بعد فكرى است; نظير آن كه گفته مى‏شود:
سكولاريسم نظام عام عقلانى است كه در آن، روابط ميان افراد، گروه‏ها و دولت‏بر مبناى عقل تنظيم مى‏گردد.
اين تعريف، چون تنها به يكى از اصول سكولاريسم اشاره دارد، تعريفى كامل نيست. برخى تعاريف ناظر به روند شكل‏گيرى سكولاريسم است كه در خلال آن، به تدريج ، حقوق ، وظايف و امتيازات كليسا به نهادهاى غيرمذهبى منتقل مى‏شود. برخى تعاريف ديگر ، سكولاريسم را به مثابه‏ى يك نظام منسجم فكرى مى‏انگارند كه پس از رنسانس به صورت يك نگرش يا جهان بينى درآمده و با نگرشى كه در قرون وسطى حاكم بود، تمايز ماهويى دارد و مبناى آن، انسان گرايى، تجربه گرايى و عقلانيت است. پس سكولاريسم اشاره به جدايى دين از سياست دارد، به گونه‏اى كه هيچ يك از آن دو، در حوزه‏ى ديگرى دخالت نكند. سکولاریسم به صورت کلی به مفهوم ممانعت از دخالت دین در تمامی امور عمومی جامعه است. این تفکر به صورت کلی ریشه در عصر روشنگری در اروپا دارد. ارزش‌هایی مانند جدایی دین از سیاست ، جدایی کلیسا و حکومت در آمریکا ، و لائیسیته در فرانسه بر پایه سکولاریسم بنا شده‌اند.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ شنبه 30 بهمن 1391برچسب:, ] [ 20:50 ] [ موسی الرضا ]

مدرنیته   modernity
مدرنیته به معنای تجدد، نوین و تازگی می باشد، و به عبارتی به جامعهٔ جدید (مدرن) اطلاق می‌شود .
اولین بار در آثار «ژان ژاک روسو» در قرن 18 به کار رفت ، مدرنیته دوره‌ای تاریخی است که بین سال‌های
۱۶۳۰ میلادی تا ۱۹۴۰ را در بر دارد و واجد جنبش‌های متعدد فرهنگی و عقلانی است.
مدرنیته در اصطلاح عبارت است از نوعی حالت و کیفیت، ویژگی و تجربه مدرن یا دوره مدرن، که بیانگر تازگی، بداعت و نو بودن زمان حال به عنوان گسست یا انقطاع از گذشته، و ورود به «آینده ای » که در حال ظهور است می باشد، و گستره آن با فکر یا ایده نوآوری، ابداع، ابتکار، تازگی، خلاقیت، پیشگامی، پیشرفت، ترقی، توسعه، رشد، تکامل، سلیقه و مد همراه است.
 
نقطه مقابل مدرنیته، گذشته گرایی، کهنه پرستی، رکود، عقب افتادگی، قدیمی بودن و ... تعریف می شود .


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ شنبه 29 بهمن 1391برچسب:مدرنيته , مدرنيسم , پست مدرنيسم, ] [ 23:55 ] [ موسی الرضا ]

انديشه سیاسي امام

مفهوم اندیشه سیاسی

اندیشه سیاسی پاسخی است منسجم،منظم،هدفمند و قابل دسترس برای سامان دادن به زندگی سیاسی انسان و چون زندگی سیاسی انسان در حال تغیر است،اندیشه سیاسی نیز متناسب با مقتضیات زمان،مکان و نیز پیش فرض ها متغیر است.

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ دو شنبه 17 بهمن 1391برچسب:سياست امام خميني, انديشه امام و ,,,, ] [ 10:10 ] [ موسی الرضا ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید وب سايتي در خصوص فلسفه سياست و مباحثي در اين خصوص كه در پست هاي به موارد ديگر هم جهت تنوع پرداخته ميشود كه اميدواريم مورد توجه و استفاده دوستان قرار گيرد.
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 110
بازدید کل : 55321
تعداد مطالب : 96
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وبلاگ:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید